delbar21

عاشق تنها

خداحافظ نگو وقتی … هنوز درگیر چشماتم …

خداحافظ نگو وقتی … تو هر جا باشی همراتم

تو اون گرمای خورشیدی

که میری رو به خاموشی

نمیدونی چقدر سخته

شب سرده فراموشی …

شبی که کوله بارت رو

میون گریه می بستی

یه احساسی به من میگفت

هنوزم عاشقم هستی

خداحافظ نگو وقتی … هنوز درگیر چشماتم …

خداحافظ نگو وقتی … تو هر جا باشی همراتم

چرا حالت پریشونه؟

چرا مأیوس و دلسردی؟

خداحافظ نگو وقتی

هنوزم میشه برگردی !

تو یادت رفته اون روزا

یکی تنها کست میشد

خداحافظ که میگفتی

خدا دلواپست میشد …

خداحافظ نگو وقتی … هنوز درگیر چشماتم …

خداحافظ نگو وقتی … تو هر جا باشی همراتم

+نوشته شده در شنبه 11 تير 1390برچسب:,ساعت1:0توسط سامان | |


بکه گویم که پریشان احوالم

 

  بکه گویم که چشم به راههم

 

  بکه گویم که  در خود شکسته ام

 

  بکه گویم که یک عاشق دیوانه ام

 

 

  بکه گویم ...!!!!!!!

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت23:36توسط سامان | |

امشب هم آرزوي تو را دارم
و تو باز خفته اي
و باز آسمان تاريك است
و هوا هم ديگر سرد است
تا ديدار فردايمان راهي نمانده است
و من دارم مي سوزم
و كسي نيست تا نفسي تازه در من بدمد
و باز آرزوي تو و دستانت را دارم
و دلم را تا ابد
تا آن زمان كه فرشتگان ملكوت
در واقعيت به زمين نفرين شده مي آيند
به تو مي سپارم
و تو
نمي دانم
كه آن را زير پاهايت خواهي گذاشت...........؟؟؟؟!!!!!

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت23:16توسط سامان | |

 

ღ♥ღ

اومد که فریاد بزنه اما دیگه نایی نداشت

آسمون پیشش ولی تو قلب اون جایی نداشت

آی دختره آی بی وفا آی تو که تنهام می ذاری

تو قاب عکست جای من عکس کیو می خوای بذاری

برو برو که مثل تو زیاده تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم

برو برو که مثل تو زیاده تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم

زدم به سیم آخرا گفتم ولش کن بیخیال

اون واسه من یار نمیشه بیخیال این عشق محال

گفتم تویه مرام ما منت کشی نیست بی مرام

می خواد بره خوب به درک همینه که هست ختم کلام

برو برو که مثل تو زیاده تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم

ღ♥ღ

 

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت22:57توسط سامان | |

نمی دانم چه زمانی می آیی ...

نمی دانی هر روز که می گذرد چشم انتظاری من بیشتر می شود

آیا دلت همچون دل من که در پیش توست ، در گروی من است ؟

آیا در انتظار دیداری آغازین با من هستی؟

فرصتهای من گذشتند ، اما برای آن ها دلم تنگ نشد

اما هر لحظه دلم برای تو و آمدنت تنگ می شود

آیا دل تو هم برای این دلتنگ عاشق تنگ می شود ؟

نمی دانم چه زمانی می آیی ...

و مرا از این غربت سردی که وجودم را فرا گرفته رها می سازی

باز هم نمی دانم ... اما بدان غربت دلم تنها تو را می خواهد و بس!!!

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت22:26توسط سامان | |

هیچـــ كســ

ویرانی ام را حســـ نكرد


روز رفتنــــــــت را به خاطــــــــــر داری ؟


کفــــــش هایــــت را بغل کــــــــرده بــــودی . . .


مبـــــادا صدایـــــش گوش هایـــــم را آزار دهـــــــــد ! ! !


نـــــوک ِ پا ، نـــــوک ِ پا دور شــــدی


از همیـــــن گوشــــهـ کنــــار


.


.


.


و امــــــــروز


بی ســــــر و صـــــــــدا پیدایـــــت شد


تـــــا بــــه رخ نکشـــــــــی اشتباهاتـــــــــــــم را


ایـــــن بـــــار کفــــش هایـــــت را می دزدم


مبــــــــــادا فکـــــر ِ رفتــــــــــن به ســـــرت بزنــــــــد

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت16:42توسط سامان | |


با ساعت دلم


وقت دقیق آمدن توست!


من ایستاده ام:


مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش


با برگ های از بوسه


با ساعت غرورم اما !


من ایستاده ام:


با شاخه هایی از تابستان


با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من!


هنگام شعله ور شدن توست!


ها . . . چشم ها را می بندم


ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم


اینک:


وقت عبور عطر تن توست

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت12:34توسط سامان | |


این روزها …


یا به تو می اندیشم،


یا به این می اندیشم، که چرا !؟


به تو می اندیشم ...!!

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت11:46توسط سامان | |

سلام عزیزام 

واقعا ممنون که با نظراتون من رو یاری می کنید 

خیلی با حرف هاتون اروم میشم نیرو می گیرم برای تحمل دوری عشقم 

امروز برای چندمین بار دارم پست شخصی (حرف دل) 

خیلی دلم گرفته می خوام گریه کنم 

اینو اول بگم که اصلا دوست ندارو احساساتم رو به بازیچه به گیرید 

برام گنگ که به عشق عمیقم بخندی 

 

 

مدتی پیش که دیدمش رفتارهای کرد که انگار با کسی دوست شده پشر های دوران ما خیلی نامردن با دختری مه باهاشون کار ندارن کار دارن 

ببخشد ببخشد که میگم 

دختر های جنده خودشون امارشون رو میدن 

اخه با دختر های پاک چی کار دارین .....................................................

 

 

فکرم خیلی داغون شد .

می خواستم اون لحظه برم بیرون تا حد انفجار با دختر ها دوست بشم .

ولی هرگز توبه ام رو حاضر نیستم بشکونم و به دختری نگاه کنم

نمی دونم ولی می خوام پیشرفت کنم و به هیچ دختری نگاهی کنم 

اشک تو چشام حلقه زده عذابی تو وجودمه 

امروز اهنگ وب رو عوض کردم 

اهنگی رو گذاشتم که همیشه باهاش گریه می کنم 

خیلی دوستش دارم 

برای همتون ارزو می کنم 

که هیچ وقت مهر کسی به دلتون نیوفته

چون مهر کسی دیگه تو دله اون هست بی شک . ای خدا رفتارش واقعا عوض شده بود 

با دکمه های گوشیش ور میرفت 

این یعنی چی ..............

وقتی سرم زیاد بالاس دختری رو نگاه می کنم 

تنها تنها فقط به این خاطر سرم رو پایین میارم که کسی بهش نگاه نکنه 

وقتی جواب هیچ دختری رو نمی دم از خدا می خوام که اون جواب هیچ کس رو نده

وای خدایا سرتون رو درد اوردم 

تازه از شب گریه هام براتون ننوشتم

ولی فکر کنی کسی رو اییندتو باهاش عمری تو ذهنت ساختی 

شاید باورتون نشه 

من سر امتحان ریاضی تو راه رفت برگشت موقع تمرین تیم توی خونه به خدا لحظه ای نیست که به یادش نباشم 

من سرنشتو رو با اون ساختم فکر کردن اشک ریختن بهش واقعا ارومم میکنه 

وولی فقط لحظه ای که فکر کنم با کسی اشنا شد 

واقها میمیرم 

حسه بدی امید وارم این اتفاق هیچ وقت واستون پیش نیاد 

شاید هم واقعا با کسی اشنا شده .

بی شک عاشقش میشه 

من  دیگه محل به هیچ دختری نمی دم 

من روزی خندان ترین طنز فامیل بودم 

ولی الان تغس ملت شدم 

دیگه وقت ندارم 

باز برام نظر بزارین

+نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:,ساعت10:59توسط سامان | |

  

 و یک ذره احساس محبت و عشق در وجودش نیست  اوکه باید بخواند نمی فهمد عشق چیست ، شکستن یه قلب چه دردیست دردناک آری او که باید بخواند دیگر لایق این دفتر و نوشته های دلتنگیم  نیست......

+نوشته شده در پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:,ساعت22:22توسط سامان | |

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد